ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام علی علیه السلام:
خویشتنداری، زینت فقر است و سپاسگزاری زینت غنا و توانگری.
تحف العقول ص 90 - نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 479، ح 68
سیدجمال ساداتیان: نتیجه اعمال سلیقههای متعدد ایجاد هرج و مرج است
فیلمسازی و سینماداری دو مقوله جدا از هم هستند و مجموعهای مثل حوزه هنری بهتر است فرامین ذهنی خود را فقط در فیلمسازی اعمال کند. در حوزه هنری سلیقههایی حاکم بود که با سیاستهای کلی نظام که مجری آن وزارت ارشاد بود، گاهی تعارضهایی پیدا میکرد. این مشکل اساسی را باید در کشور حل و فصل کنیم. ما یا سازمانهای اداری کشور را باید به رسمیت بشناسیم، یا نشناسیم. اگر بهرسمیت میشناسیم باید همه تابع آن باشیم. اگر نقصی را میبینیم باید آن نقص را به سازمان مربوطه ابلاغ کنیم و صحبت کنیم تا به یک جمعبندی جدیدتر برسند نه اینکه هر کسی بخواهد بر اساس سلیقه خود عمل کند چون این کار هرج و مرج ایجاد میکند.
بخشی از گفتههای این تهیهکننده سینما خطاب به مدیر جدید حوزه هنری - ایسنا
نظامی در پایتخت زبان فارسی
احمد مسجدجامعی
عضو شورای شهر تهران
از کارهای درخشان این سالهای فرهنگستان هنر، چاپ نسخه نفیس خمسه شاه طهماسبی است که از شاهکارهای هنری در جهان به شمار میآید و پنج مثنوی نظامی گنجوی را در خود دارد. این نسخه به کتابت شاه محمود نیشابوری، استاد برجسته خط و خوشنویسی و نستعلیق و نگارگری و هنرمندان و بزرگانی چون سلطان محمد، میرک اصفهانی، میرسید علی، مظفرعلی و محمد زمان از مهمترین نسخ خطی فارسی محسوب میشود. خمسه نظامی شاه طهماسبی 808 صفحه و 17 نگاره دارد که از نگارههای معروف آن معراج حضرت رسول(ص) اثر سلطان محمد است. تاریخ انجام این نسخه سال 946 هجری بوده است. هر صفحه از این نسخه، تشعیری متفاوت دارد که بیشتر، تصاویر مناظر طبیعی و نقوش حیوانی را در میگیرد.
حکیم ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی ابن مؤید، متخلص به نظامی را میتوان نماینده شاخص زبان و فرهنگ فارسی در منطقه قفقاز دانست. از دیرباز گفتهاند که زبان فارسی 5 رکن دارد. فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ و بالاخره نظامی. باید اذعان کرد که در میان این پنج رکن نظامی کمتر مورد توجه واقع شده و از انبوه آثار و کلیات خمسه او غفلت شده است نه تنها در آمار که حتی در شهر هم سهم مناسبی برای نظامی در نظر نگرفتهایم. جز شاهنامه فردوسی شاید کمتر منظومهای به اندازه خمسه جلوه گاه هنر خوشنویسی و تذهیب و نگارگری و جلدسازی بوده است. با این اقدام شایسته فرهنگستان میتوان امیدوار بود که به دوران غفلت از نظامی پایان داده شود و همچنان که کسانی به خواندن شاهنامه و مثنوی ترغیب میکنند خمسه نظامی را هم باید در فعالیتهای فرهنگی گنجاند. زمانی که سفری به جمهوری آذربایجان داشتم گروههایی بودند که میپرسیدند چرا ما نظامی را ایرانی میدانیم، پاسخ به این سؤال دشوار نیست. نظامی در واقع تبار کسی است که خمسه او را میخواند و فارسی زبان اندیشه اوست و از طریق این زبان با فکر نظامی ارتباط برقرار میکند. هر کس که مقدمه خمسه را بخواند متوجه مراتب عالی اندیشه شاعر در توحید و ستایش خداوند با بهترین تعابیر خواهد شد و بیجا نیست که شروح متعددی بر خمسه نظامی در دست است.
ای نام تو بهترین سرآغاز / بینام تو نامه کی کنم باز
ای هست کن اساس هستی /کوته ز درت دراز دستی
از ظلمت خود رهاییام ده / با نور خود آشناییام ده
حال که به همت فرهنگستان و یاری شهرداری تهران مجموعهای ارزشمند از نظامی چاپ و منتشر شده است بجاست که در جنبههای شهری نیز به این مهم توجه شود از یاد نبریم که تهران پایتخت سرزمین زبان فارسی است و در این پایتخت بایستی جایگاه رفیع پدران و نیاکان این فرهنگ و ادب بازنمایانده شود. از اینرو بجاست که میدان و خیابان و بوستان نظامی مورد توجه ویژهای قرار گیرد و با بازسازی و پیراستن آن، راسته نظامی در تهران تعریف شود.
در جمهوری آذربایجان تندیسهای هنرمندانه و فاخری از این شاعر اندیشمند ساختهاند. که برخی از آنها با همکاری دیگر کشورهای صاحب سبک در این عرصه بوده است ما در تهران میتوانیم از آن تجربهها بهره گیریم. کار شهری درخوری برای شاعر نغزاندیش جهانی به سامان برسانیم.
دیپلماسی شهری اقتضا میکند که نظامی را مایه وحدت و همدلی و همبستگی بویژه با همسایگان شمالی در قفقاز و آسیای میانه قرار دهیم نه آن چنان که برخی میپندارند اسباب تفرقه و حذف یکدیگر. در این کار بیش از دیپلماسی رسمی- دیپلماسی شهری گره گشاست.
بر لب جوی نشین و روزنامه بخوان
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
قبلترها یک مریضی داشتم که اسمش جمع کردن مجلات و روزنامههای قدیمی بود. خیلی وقت است که این مریضی از سرم افتاده. شاید برای این است که سعی میکنم خودم را از اخبار و حوادث دور کنم و تن به روزمرگیها ندهم. اما مگر روزمرگیها از آدم جدا میشود؟ بعید است روزمرگی از آدم جدا شود. شما میتوانید بیتفاوت باشید به آنها اما نمیتوانید خودتان را از آنها دور کنید یا جدا کنید. این نوشته اما در ستایش روزنامه و مجلات است. اینکه همین روزنامهها و مجلات هستند که خاطرات ما را توی خودشان نگه میدارند. وقتی به شیوه اطلاعرسانی فکر میکنم میبینم در دنیای امروز آنقدر که دنیای مجازی برد دارد مکتوبات برد ندارند. دلیلهای زیادی هم دارد. اما هنوز که هنوز است معتقدم برای اینکه چیزی را نگه دارید باید آن را فیزیکی داشته باشید. مجاز مجاز است و نمیماند. همه از بین میرود. البته میگویند هیچچیز در دنیای مجازی گم نمیشود اما فکر میکنم ما که عادت به آرشیو نداریم این مسأله کمی با اما و اگر همراه است. جایی کار میکردم که گروه عوض کرد و گروه جدید آمد. گروه جدید همه آرشیو گذشته را از روی سایت برداشت. بعد این گروه رفت و گروه بعدی آمد و آنها هم همه آرشیو را از روی سایت برداشتند. ما عادت به نابود کردن داریم انگار. اصلاً تاریخ انگار برایمان اهمیت ندارد. اما بالاخره این هم خصیصهای است. آدمی مجموعهای است از خوبیها و بدیها و این هم از بدیهای ماست انگار. این چیزهایی که دارم مینویسم برای این است که امروز اینستاگرام به من یادآوری کرد که پنج سال پیش چه مصاحبهای با چه کسانی کردهام. رفتم تا پیدا کنم اصل مصاحبه را. اما نتیجه همان شد که در بالا گفتم. این اینستاگرام بود که خاطره آن رویداد را برایم نگه داشته بود و سایتهای خودمان از آن رویداد خط و خبری نداشتند. اما آن روز بود که یکی از رفیقهایم آمده بود خانه ما. یک مجله نهچندان قدیمی روی میز بود. تاریخش مال سال 1391 بود. یکی از اولین نشریههایی که بعد از یک دوره طولانی بیکاری مرا در خودش جا داد و با آنها همکاری میکردم. رفیقم مجله را برداشت و ورق زد و مدام صفحاتش را نشان میداد و مقایسه میکرد با این روزها. بعد هم چند تا استوری و توئیت از مجله در آورد و مجله را گذاشت روی میز و رفت. بعید است از این نوشته نتیجهای بگیرم. اما اسم این مطلب را میخواهم بگذارم در ستایش نشریات. یادم است آنوقتها خیلی شور و شوق نشریات داشتم. روزنامه صبح کشور، غروب به دست ما میرسید. با پست. جمعیت زیادی بودیم که مینشستیم لب آب و کنار دکه روزنامهفروشی تا بالاخره روزنامه بیاید. درست عین یک آیین بود. ما روزنامهخریدهها یکیک به پارک میرفتیم و روزنامه میخواندیم و تحلیل میکردیم. حالا درست که تحلیلهایمان به هیچجای جهان بر نمیخورد اما سرمان توی روزنامه و نوشته بود و دنیا خلاصه نشده بود در موبایلهایمان. خلاصه جهان هر روز صبح توی موبایلهایمان نبود و ما در یک آیین دستهجمعی شرکت میکردیم که هم اقتصاد مطبوعات را نشانه رفته بود و جهان معنادارتر بود. در پایان این نوشته میخواهم بگویم درست است که دنیا پیشرفت کرده اما یادمان نرود که هنوز هم حیات روزنامهها و مجلات ضروری است.
نگاه خاورمیانهای به پیونگ یانگ
عباس کاظمی
استاد
جامعهشناسی دانشگاه تهران
عباس کاظمی استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در اینستاگرامش معمولاً کتابهایی را که خوانده معرفی و توصیه میکند. «نیم دانگ پیونگ یانگ» یکی از این جدیدترین کتابهایی است که توسط او معرفی شده است. برای نگاه کردن به کشور مرموز از دیدگاهی تازه و از چشمی که سعی میکند هالیوودی نباشد.
عباس کاظمی نوشته است: «زندگی در کرهشمالی، رمزآلود و معمایی است. چندین ترجمه در قالب رمان-سفرنامه به فارسی ارائه شده است که من همگی را فرارنامه (سفرنامه فرار) نام میگذارم. وجه مشترک همه آنها تصویری یکدست از رژیم توتالیتری است که تا جزئیترین امور روزمره را تحت کنترل خود قرار داده است. اینک کتاب رضا امیرخانی، با عنوان «نیم دانگ پیونگ یانگ» خاطره دو سفر در فاصله 8 ماه به کره شمالی است. سفرنامه نه از چشم فراری ساکن کره و نه از زاویه نویسنده غربی، بلکه از چشم یک خاورمیانهای روایت شده است، مقایسههای مدام، دغدغههای نویسنده از فهم وضعیت ایران را نشان میدهد. با این حال به نظرم میرسد ما بیشتر با اثری مقایسهای روبهرو هستیم تا فهم درون جامعه کره شمالی و همچنین کلیشههایی که در مورد کره شمالی از پیش میدانیم در این اثر تکرار میشود. همچنین نویسنده نگاهی غریبه و گاهی هالیوودی از این جامعه ارائه داده است. اگرچه امیرخانی کوشیده است به مردم نزدیک شود اما گویا ممکن نبوده است.»
نیم دانگ پیونگ یانگ
نویسنده: رضا امیرخانی
نشر: افق
سال انتشار: 1398
به نام تاریخ
11 تیر
104 روز از سال 99 گذشت. امروز نامهای بزرگی در تقویم فرهنگی و هنری ایران و جهان ثبت شدهاند. چه آنهایی که متولد شدند و چه آنهایی که امروز درگذشتند.
تولدها
علی باقرزاده: شاعر، ادیب و نویسندهای که به نیکوکاری هم شهرت داشت سال 1308 در چنین روزی به دنیا آمد. محمدتقی ادیب نیشابوری و مهدی اخوان ثالث از کسانی بودند که بر او تأثیر زیادی گذاشتند و باقرزاده توانست با نوشتن مقاله و اشعاری نامش را ثبت کند. 25 مقاله، بقای شعر، زندگینامه و شعر عبدالوهاب طراز یزدی، نسیمی از دیار خراسان از آثاری است که به نام او ثبت شده است. محمدرضا شفیعی کدکنی ایدهای درباره نوشتن کتابی درباره زندگی علی باقرزاده داشت که در نهایت توسط محمدجعفر یاحقی بهنام «آیینه بقا» منتشر شد و شفیعی کدکنی برایش مقدمه نوشت. باقرزاده سال 1395 درگذشت.
سحر جعفری جوزانی: بازیگر جوان سینما و تلویزیون امروز 42 ساله میشود. بازیگری را با بازی در فیلم «شیرسنگی» ساخته پدرش مسعود جعفری جوزانی آغاز کرد و در سریال «آژانس دوستی» در نویسندگی و بازیگری با پدرش همکاری کرد. پس از آن بیشتر در مجموعههای طنزی مانند «نقطه چین»، «مرد هزار چهره» و «قهوه تلخ» حضور داشت هرچند که بازی در سریال «در چشم باد» هم در کارنامه کاری او ثبت شده است. سحر جعفری جوزانی برای بازی در فیلم «بلوغ» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن را برد.
مصطفی عقاد: کارگردانی که نامش برای ما یادآور فیلم درخشان «محمد رسول الله» است سال 1930 در چنین روزی به دنیا آمد. او 20 فیلم ساخت که مشهورترین آنها «الرساله» یا همان «محمد رسول الله» و «عمرمختار» بود و چندین مستند مانند جمال عبدالناصر هم ساخت. مصطفی عقاد برای فیلم «محمد رسول الله» با بسیاری از چهرههای مذهبی مذاکره کرد. از دانشگاه الازهر تا «رابط فی العالم الاسلامیه» در عربستان. در نهایت عقاد دو نسخه عربی و انگلیسی از این فیلم ساخت که نسخه انگلیسی با حضور چهرههایی چون آنتونی کویین ساخته شد و در نسخه عربی بازیگران عرب حضور داشتند. عقاد سال 2005 همراه دخترش بر اثر انفجار بمبی در هتلی در اردن کشته شد.
سیدنی پولاک: کارگردان و تهیهکننده امریکایی و برنده اسکار اگر زنده بود امروز 86 ساله میشد. او کارش را از تئاتر آغاز کرد اما بعدها به تلویزیون و سینما پیوست و فیلمهای درخشانی چون «مگر آنها اسبها را خلاص نمیکنند»، «توتسی»، «خارج از آفریقا» و «کوهستان سرد» را ساخت. فیلم «خارج از آفریقا» با بازی مریل استریپ و رابرت ردفورد برنده 7 اسکار شد. پولاک سال 2008 و در 73 سالگی درگذشت.
آذرنوش صدرسالک نوازنده چنگ، مهین بهرامی داستاننویس و کوروش کرمپور شاعر امروز تولدشان را جشن میگیرند.
درگذشتها
مارلون براندو: امروز شانزدهمین سالروز درگذشت ستوده شدهترین بازیگر تاریخ سینمای جهان است. مارلون براندو که متولد سال 1924 بود با تشویق مادرش کار در تئاتر را آغاز کرد. میخواست در رشته هنر تحصیل کند اما چندبار اخراج از مدرسه او را به مدرسه نظام فرستاد. هرچند که آنجا هم دست از تئاتر نکشید و بالاخره هم تحصیل در مدرسه نظام را رها کرد و بعدها به «اکتورز استودیو» راه پیدا کرد و زیرنظر استلا آدلر بازیگری را یاد گرفت. سال 1948 در نمایش «اتوبوسی بهنام هوس» در برادوی روی صحنه رفت و بازی اش در نمایش «کافه تراک لاین» منتقدان را به وجد آورد. نسخه سینمایی «اتوبوسی بهنام هوس» براندو را به سینما کشاند و کار در سینما را با فیلمهایی چون «در بارانداز»، «زنده باد زاپاتا»، «ژولیوس سزار»، «دزیره» و البته «پدرخوانده» ادامه داد. براندو یکی از تأثیرگذارترین بازیگران سینماست و برخلاف اخلاق تند و بعضی از رفتارهایش، هنرش همیشه شاخص بود. او در دهه 60 و 70 برای احقاق حقوق مدنی سیاهپوستان تلاشهای زیادی کرد و همه روی دیگری از چهره «پسر بد هالیوود» را دیدند. 2 اسکار برای «در بارانداز» و «پدرخوانده» و چندین جایزه گلدن گلوب و بفتا در کارنامه اوست.
درباره «لایو»های اینستاگرامی و تلویزیون
تلویزیون و رقیبی تازه!
سید رضا صائمی
روزنامهنگار
کرونا به مثابه یک عامل اجتماعی وبرون متنی به برجسته شدن و بازآفرینی و حیات«لایو» به مثابه یک رسانه زنده و پویا انجامید که پیش از این کمتر از کاربری آن استفاده میشد. لایو همچون پنجرهای به بیرون بود که امکان ارتباط با آدم ها و جهان بیرونی را ایجاد میکرد و بهعنوان یک رسانه آلترناتیو و جایگزین، ایفای نقش کرد. این پدیده رسانهای نوین را نباید دست کم گرفت. پرسش مهمی که از ظهور این رسانه نوین در ذهن شکل میگیرد نسبت آن با ابررسانه و کهن رسانهای مثل تلویزیون است. از این حیث که لایو در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بواسطه ماهیت تصویری و زنده بودنش، بیشترین شباهت را به ساختار تلویزیون دارد و میتواند بهعنوان رقیب آن مطرح شود. شاید بتوان گفت لایوها شمایلی از تلویزیون خانگی هستند که مخاطب بالایی هم دارند. در خوانش نسبت بین لایو و تلویزیون میتوان چند جنبه را لحاظ کرد. یکی اینکه لایو میتواند رقیب تلویزیون در جذب مخاطب باشد و با عبور از خط قرمزهای آن، مخاطبان بیشتری را با خود همراه کند. از سوی دیگر شاهد لایو برخی از چهرههای تلویزیونی هم بودیم که از جمله لایوهای پرسروصدای روزهای کرونایی بود مثل لایو چند نفر از مجریان معروف تلویزیون که شهرت و موقعیتشان را از این رسانه دارند و در واقع هویت و جایگاه تلویزیونی دارند. اگر بازیگران را هم به این جمع اضافه کنیم بسیاری از آنها در تلویزیون معروف شدند و چه بسا فالوورهای بالای آنها در شبکههای اجتماعی ودنبالکنندگان انبوه آنها درلایوها برخاسته از همین عقبه باشد. حتی برخی ازکارشناسان برنامههای تلویزیونی که در این قاب به شهرت رسیدند مثل سید بشیر حسینی نیز لایوهای پر سر و صدای داشتند. از این حیث میتوان گفت لایو حتی اگر رقیب جدی و قدری برای تلویزیون نباشد با توجه به گستردگی و کاربرد عمومی رسانهها و شبکههای اجتماعی نباید آن را دست کم گرفت. البته پیش از این و قبل از شروع کرونا و دوران قرنطینگی، شبکههای مختلف تلویزیونی در سایتهای اینترنتی خود دارای لایو و پخش زنده برنامههای خود بودند اما به اندازهای که لایوهای اینستاگرامی در ایام قرنطینه مشتری پیدا کردند واجد مخاطب نبودند. گرچه در این زمینه آمار دقیقی در دسترس نیست و چه بسا برخی از این برنامهها مثلاً لایو یک مسابقه فوتبال در سایت این شبکهها با مخاطب بالایی همراه بوده است. آنچه اکنون اهمیت دارد این است که تلویزیون بهعنوان یک رسانه رسمی وکهن چه نسبتی میتواند با لایو بهعنوان یک امکان رسانهای نوین و نوظهور داشته باشد و چگونه میتواند از این ظرفیت و ظرافتهای آن بهره ببرد. چه خوشمان بیایید چه نه لایوها میتواند به مثابه یک تلویزیون خصوصی، رقیب جدی و حتی رسانه جایگزین برای تلویزیون عمومی و رسمی باشد. با این حال به نظر میرسد تلویزیون باید نسبت خود را به این تکنولوژی نوین رسانهای روشن کرده و به تعاملی پویا و سازنده با آن برسد. اتفاقاً تلویزیون از این امکان و ظرفیت ویژه برخوردار است که از چهرههای مشهور تلویزیونی در این وضعیت استفاده کند و مخاطبان بیشتری را با خود همراه سازد یا با دکوربندی و صحنه آرایی لوکیشن خود از زیبایی شناسی بصری بیشتر و بهتری برخوردار بوده که همین ویژگی میتواند نقطه قوت آن باشد. امکانات و ظرفیتهایی که در تلویزیون وجود دارد به آن امکان میدهد که در فضای لایو ابتکار عمل را بهدست گرفته و با خلاقیت و نوآوری این رقیب را به بخشی از عملکرد خود بدل کند.
فراکسیون سیر و عدس
یگانه خدامی
سلیمی عضو هیأت رئیسه مجلس یازدهم دیروز اعلام کرد که بعضی نمایندگان درخواست تشکیل فراکسیون «سیر و عدس» را به هیأت رئیسه مجلس تقدیم کردهاند. سلیمی از این مسأله انتقاد کرده بود و این درخواست را پایین آوردن شأن فراکسیونهای مجلس خوانده بود. این خبر برای کاربران شبکههای اجتماعی هم بسیار جالب بود و نگاهها به آن همراه با تعجب و طنز بود: «حالا چرا سیر و عدس؟ پیاز و لپه بهتر نبود؟ سؤالی که برام پیش اومده چرا سیر و عدس؟ چه ربطی به هم دارن؟ چرا فراکسیون سیر و پیاز نه؟ یا فراکسیون عدس و لپه؟ چرا جامعتر فکر نکردن، مثلاً فراکسیون حبوبات و فراکسیون صیفیجات؟»، «فراکسیون پیتزا سیر استیک و خورش خلال راه بندازید. سیر و عدس به چه درد میخوره؟»، «با تمام احترام برای دال عدس بنده سیر و بادمجان رو ترجیح میدم.»، «حالا چرا فراکسیون عدس و سیر؟ مثلاً پیاز جعفری قشنگتر نبود واسه اسم یه فراکسیون؟»، «این شما و این فراکسیون سیر و عدس مجلس»، «مجلس یازدهم این قسمت: فراکسیون عدس و سیر»، «من درخواست تشکیل فراکسیون «ماست ترش و دوغ آبعلی» رو دارم. برخط سه نفر الان همراهیم میکنن»، «کارکرد فراکسیون عدس و سیر توی مجلس چیه؟»، «ممکنه یکی از نمایندگان محترم مجلس توضیحی در مورد فراکسیون سیر و عدس بهمون بدن؟»، «جای خالی فراکسیون شلغم و زالزالک هم شدیداً احساس میشه»، «فراکسیون زبیدی، شوریده و صُبور با شرکت نمایندگان شهرهای جنوبی خوزستان»، «میترسم فراکسیون کرفس و بامیه راه بندازن»، «من اگه مجلس میرفتم به جد دنبال تأسیس فراکسیون کلپچ_آبگوشت ظهر جمعه بودم.»، «در حالی که هزاران دانشجوی دکترای دانشگاه آزاد که دهها نفراز همکلاسیهایشان یا کرونا گرفتند یا خود یا عزیزانشان جانشان را از دست دادندو نگران و معترض به برگزاری آزمون جامع در آخر تیر هستند، جمعی در مجلس به جای اینکه برای رفع دغدغه اونها کاری کنند خواستار تشکیل فراکسیون عدس و سیر شدند. خداقوت»، «فراکسیون پاچه باقالا رو هم به احترام گیلان و مازندران راهاندازی کنید.»، «در این گرمای تابستون آیا آبدوغخیار نباید یک فراکسیون مستقل داشته باشه؟!»، «درخواست تشکیل فراکسیون لپه، رب، سیبزمینی با نام اختصاری «قیمه» به هیأت رئیسه واصل شد.»
عکس نوشت
برای کمپین #ماسک - میزنم هنرمندان هم دست بهکار شدند. صابر ابر عکسی از خودش در اینستاگرامش همراه ماسک منتشر کرد و با نوشتن متنی از لزوم استفاده از ماسک در این روزها گفت.
ابر نوشت: «ماسک و کرونا و شرایطی که ساخته برایم شبیه به خیلی چیزهاست، نزدن ماسک و دلیلهای عجیب مثل اینکه، نفسم میگیرد! هوا گرم است! نفسم بر میگردد و احساس خوبی ندارم! و کمی خصوصی کردنش مثل...دارم میرم فلانجا! با فلانی قرار دارم با ماسک برم آخه و... (که حتی از تکرار آنها خجالت میکشم) هیچ فرقی با خیانت و ورود به زندگی و حریم خصوصی دیگران ندارد! در جهان معاصر غُر به نشدنها و اذیتها و خشونتها و نداشتنها و هر چیزی که از خویش فاصله میگیرد راحت است و همانقدر توجیه هر چیزی که از خودمان هم هست راحت! چه چیزی در ما، وجود دارد که ما را از استفاده همین تکه پارچه روی صورت باز میدارد؟ متأسفانه باید بگویم: عدم تهدید و توبیخ و اجبار! چرا همه چیز باید تبدیل به اجبار شود تا ما آن را انجام دهیم؟ منظورم فقط این کشور نیست، نگاه کنید به شهرها و کشورهای مدرنِ جهان، انسان معاصر کم فهم همهجا هست. ما نسبت به هم مسئولیم و باید از هم مراقبت کنیم.»
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
سیدجمال ساداتیان: نتیجه اعمال سلیقههای متعدد ایجاد هرج و مرج است
-
نظامی در پایتخت زبان فارسی
-
بر لب جوی نشین و روزنامه بخوان
-
نگاه خاورمیانهای به پیونگ یانگ
-
به نام تاریخ
-
تلویزیون و رقیبی تازه!
-
فراکسیون سیر و عدس
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین